... تو خوب بودنش که کوچکترین حرفی نیست...، راستی راستی خوب آدمیه... اصلاً برای اینکه خودش به این و اون برسه از هیچ فداکارییی روگردون نیست...، اینها درست... ولی...، نمیدونم متوجه هستی یا نه؟... خوب بودنش هم فقط به درد خودش میخوره... داستان اون گاوهرو میدونی دیگه... میگن گاوی بوده که پونصد کیلو یونجه میخورده و پنج سیر شیر میداده، تازه اونم با لگد میزده و میریخته... اونم عین همین گاوهس... باور کن من از برادرم بیشتر دوستش دارم... حیف که یه خورده حسوده!... پس تو هم متوجه شدی...! خیلی حسوده...، به نزدیکترین رفقاشم حسودی میکنه... نمیدونم منظورمو میفهمی یا نه؟... چرا؟... من هم منظور تو رو خوب میفهمم... منم خیلی دوستش دارم...، یعنی یکی از اون اشخاص معدویه که من بهش واقعاً علاقه دارم...، میتونم بگم که حتی از برادرم بیشتر دوستش دارم.
میدونی از چیش خیلی خوشم میاد؟... از رُکگوییش... هر چی تو دلشه، میاره رو زبونش... ولی نمیدونم این حقهبازیها چیه دیگه درمیاره؟... به خودش بگی، میگه: «نزاکته!»... ولی این کلاهها سر کی میره؟... حقهبازه، اونم از اون حقهبازها... راستشو بخوای منم تو دنیا از همین یه چیز خیلی متنفرم...
به خدا، باور کن که خیلی دوستش دارم... اصلاً آدم خوبو همه دوس دارن... این درست... ولی... حتماً تو هم متوجه شدی... خیلی آب زیر کاهه... وقتی پیشت باشه هی تعریفتو میکنه، هی خوبیتو میگه، ولی پشت سرت خدا میدونه که چه چیزهایی بهت میبنده... این اخلاقش واقعاً خیلی زنندهس... اصلاً من از آن آدمهای مردِ رند خیلی بدم میاد...
هم تو خوب میشناسیش هم من... راستی که از اون رفقاییس که خیلی کم گیر میاد، تا حالا دیده نشده که حق کسی رو زیر پاش بذاره... دیده نشده که به فکر خودش باشه... ولی حیف که از استثمار بدش نمییاد... نه خیال کنی که فقط درمورد رفقاش اینجوریه... وقتی پای نفع شخصیش در بین باشه، به پدرش هم رحم نمیکنه... نه خیال کنی دارم بدیشو میگم... ابداً...
اینم باید گفت که واقعاً آدم شرافتمندیه...، حقیقتاً آدم شریفیه... ولی... نگاه کن... خودش هم اومد... بهبهبه...، قربان تو... کجا هستی؟... الان یک ساعت بود داشتیم ذکر خیرتو میکردیم... بیخود نگفتهن: آدم حلالزاده سر صحبتش میرسه.
22
نظرات شما عزیزان: